همیشگی |
ماجرای نرگس کوچولوی گمشدهی من که حتی یه لحظه از یاد مامانش غافل نشد وقتی مدام اشک میریخت... و فهمیدم که اگه فقط نیمی از این حال اضطرار نرگسم رو داشتم، نه گرفتار غفلت از یاد خدا میشدم و نه از حضور امامم محروم بودم نرگس کوچولوی عزیزم ممنون هم شهریوره هم دههی کرامت، این یعنی اوج شلوغی مشهد الرضا (علیه السلام) صحن جامع خیلی بزرگه، اونقدر که موقع رفتن از یه ضلعش به یه ضلع دیگه، هزار بار بغض کنی و اشک بریزی و اشکت روی گونههات خشک بشه، مخصوصا اگه انگشتت تو دست یه نرگسِ کوچولوی مضطر باشه و نماز هم تازه تموم شده باشه درست مقابل دفتر گمشدهها که رسیدیم، یه خانوم رو دیدم که به پهنای صورت اشک میریخت حضرت باقر(علیه السلام): خداوند به توبه بنده اش خوشحال تر است از مردی که عقیم است و سپس دارای فرزند می شود و از شخصی که گمشده اش را پیدا می کند و از تشنه ای که درحال جان دادن به آب می رسد. میزان الحکمه جلد 1 صفحه 547 ----------------------- * دقیقا وسط این گیر و دار، یه خانوم دست دخترشو گرفته بود اومد کنار ما و پرسید "خانوم این بچه گم شده؟" به خیال اینکه نشونی از مامان نرگس داره گفتم "بله"، ایشون هم فوراً نرگس رو با انگشت به دخترش نشون داد و گفت "ببین اگه دست منو ول کنی تو هم همینطوری گم میشی!" این جمله رو با چنان لحن بدی گفت که صدای گریهی نرگس که تازه آروم شده بود دوباره بلند شد! ** دفتر گمشدهها! در واقع درستش دفتر "پیداشدهها و رسیدگی به امور گمشدهها"ست! :) [ دوشنبه 92/6/18 ] [ 10:0 عصر ] [ خادم کوچولو ]
[ نظر ]
|
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |