سفارش تبلیغ
صبا ویژن

همیشگی

به نام خدا

با یه نگاهِ کنجکاو جلو اومد
احتمالا از همون اول شک داشت که بتونه جواب سوالشو بگیره
وقتی نزدیک رسید بعد از سلام، با زبون عربی شروع کرد به صحبت کردن

با لبخند بهش نگاه میکردم و توی دلم خودمو ملامت میکردم که چرا نمیتونم عربی رو خوب بفهمم،

(عربی فهمیدن یه طرف حرف زدنم هم یه طرف! که واقعا سوژه ی خنده ی دوستان بود؛ اخرج من هذا الباب
And then turn right
)


روبروم ایستاده بود و منتظر جواب بود، یه چیزایی فهمیده بودم اما نه دقیقا! کلمه "مضیف" رو شنیدم وسط صحبتش، حدس زدم میخواد بره مهمانسرا

ازش پرسیدم:
"Can you speak English"

جواب داد: yes

آه! بهترین جواب اینجور وقتا برام همینه!

بعد سوالشو دوباره به انگلیسی پرسید، بعد از خوش آمد گویی و... که جوابشو دادم، دیدم همچنان ایستاده!

پرسیدم: مشکل دیگه ای دارید؟

با یه لبخند و با اون لهجه عربی غلیظ جواب داد:

"ماشاءلله
you speak very Well"
!!!


**********************************************************************

پ.ن1: به عنوان یه مسلمون و البته یه خادم کوچولو متاسفم که عربی رو به خوبی انگلیسی متوجه نمیشم.
پ.ن2: این اولین خاطره ای هست که اینجا درج میکنم، انشالله ادامه خواهد داشت.


[ چهارشنبه 91/9/29 ] [ 7:1 عصر ] [ خادم کوچولو ] [ نظر ]
درباره وبلاگ

امکانات وب